جدول جو
جدول جو

معنی حنوط کردن - جستجوی لغت در جدول جو

حنوط کردن
(اَ تَ)
بوی خوش از قبیل کافور پس از شستن بر مرده پاشیدن، و این از مراسم دینی غسل میت است. مرحوم آیت اﷲ فیض در رسالۀ ذخیره آرد: بعد از غسل واجب است میت را حنوط کنند، یعنی به پیشانی و کف دستها و سر زانوها و سردو انگشت بزرگ پاهای او کافور بمالند و مستحب است بسر بینی میت هم کافور بمالند و باید کافور ساییده و تازه باشد و اگر بواسطۀ کهنه بودن عطر او از بین رفته باشد، کافی نیست و بهتر آن است که میت را پیش از کفن کردن حنوط کنند. اگرچه در بین کفن کردن و بعد ازآن هم مانعی ندارد. رجوع به رسالۀ ذخیرهالعباد مرحوم آیت اﷲ فیض شود. بدانکه حنوط کردن در زمان قدیم بسیار معروف به ود و اسرائیلیان کسب این صنعت را از مصریان نمودند چونکه ایشان در این کار بسیار ماهر بودند. اما جهت و سببی که مصریان را بر اختراع این صنعت باعث شد، طغیان آب نیل بود که در هر سال مدت دو ماه براراضی ایشان جاری میشد. لهذا اهالی لابد گردیدند که اختراع صنعت و طریقه ای نمایند که اجساد اموات را محفوظ دارند. و برخی بر آنند که قصد مصریان از حنوط این بود که جسد اموات را بهمان هیأت نگاه دارند تا منزلی برای نفس باشد و در آن ایام حنوطکنندگان و اطباء را از جمله خدمتگاران دینیه میدانستند. اما طریقۀ حنوط کردن این بود که اولاً نعش میت را شکافته امعاء واحشاء و سایر اعضای اندرونی او را بیرون آورده جای آنها را با ادویه جات و عطریات از قبیل مر و کاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را به خود جذب نموده جسد را از فساد نگاه میداشتند. پس از آن، بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت می گذاردند. پس بیرون آورده در کتانی که با عطریات و سایر ادویه جات خوش بو پرورش یافته پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می گذاردند. مخارج حنوط کردن یک نفر از 40 الی 300 لیره استیریلینیه بود که ازسی الی هفتاد روز در آن مشغول بودند. و بسا میشد که هیأت و ترکیب شخص میت را بر زبر تابوتش نقش کرده تابوت را در دیوار خانه کار میگذاشتند و سالهای دراز برای یادگاری و دید و بازدید خویشان و منسوبان باقی بود. از آن پس آنرا در محلی که از سنگ در زیر زمین ترتیب داده بودند میگذاردند که از دو الی سه هزار سال بدون عیب و نقص همی ماند. اما اشخاص فقیر و تهی دست برای حنوط فقط بروغن سرو و نمک باروت اکتفا می نمودندو به یقین قطعی نمی توان گفت که اسرائیلیان نیز اموات خود را حنوط میکردند یا نه اما همین قدر میدانیم که جسد یعقوب و یوسف را برای اینکه باقی مانده بزمین موعوده آورده شود حنوط کردند. و در کتاب 2 تو 16: 14مذکور است که آسا را در دخمه ای از عطریات و انواع حنوط که به صنعت عطاران ساخته شده بود، گذاردند و همچنین مسطور است که نیقود یموس عود و مر حاضر نمود تا در میان کفن مسیح گذارد لکن واضح است که این بمثل حنوط حقیقی مذکور فوق نبوده است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغوط کردن
تصویر تغوط کردن
ریدن، بیرون ریختن مدفوع شکم از راه مقعد، ریستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(فِ / فَ پَ رُ تَ)
فرود آمدن. نزول کردن. (ناظم الاطباء). به زیر آمدن. فروافتادن. از بلندی به پستی آمدن. هبوط نمودن
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
در نظافت و پاکیزگی چیزی مبالغت کردن، نیکو کردن خورش و لباس وآراستگی کردن در کار:... وی اندر آن تنوق کردی تا سخت نیکو آمدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 106). و بر خصوص درگاه و منشی و حاجب تنوق هرچه تمامتر کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92). رجوع به تنوق شود
لغت نامه دهخدا
خلیدن در هم آمیختن وارد شدن بجایی فرود آمدن در جایی، وارد شدن روح کسی بقالب بدن دیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنو کردن
تصویر شنو کردن
در تداول عامه سباحت، آب ورزی، نوعی ورزش در زورخانه مبادرت ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبوط کردن
تصویر هبوط کردن
ازبلندی به پستی آمدن فرودآمدن نزول کردن، تنزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقط کردن
تصویر منقط کردن
نقطه نهادن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغوط کردن
تصویر تغوط کردن
غایط کردن پلیدی کردن ریدن
فرهنگ لغت هوشیار
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
فرهنگ لغت هوشیار
افتادن، برافتادن، برنار شدن، کاهش یافتن، منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرود آمدن، وارد شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
للسّقوط
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
Crash, Fell, Plummet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
s'écraser, tomber, chuter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
estrellarse, caer, caer en picado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
ชน , ตก , ตก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
разбиваться , падать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
abstürzen, fallen, stürzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
розбиватися , падати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
rozbijać się, spaść, spadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
坠毁 , 坠落 , 跌落
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
حادثہ ہونا , گرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
ধাক্কা খাওয়া , পতন হওয়া , পড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
kuporomoka, kuanguka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
schiantarsi, cadere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
çarpmak, düşmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
墜落する , 落ちる , 急降する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
להתרסק , ליפול , ליפול
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
colidir, cair
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
menabrak, jatuh, terjun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
दुर्घटनाग्रस्त होना , गिरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
neerstorten, vallen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
충돌하다 , 떨어지다
دیکشنری فارسی به کره ای